خداوندا پناهش باش،یارش باش،"جهان"تاریکی محض است،(میترسم)کنارش باشღ♥ღ قسم به روزی که قلبت را میشکنند به جز خدایت مرحمی نداری ღ♥ღ داستان سیندرلا (طنز)
ღ♥ஜعشق بی صداღ♥ஜ

يکی بود ، دو تا نبود ، زير گنبد کبود که شايدم کبود نبود و آبی بود ، يه دختر خوشگل بدون پدرومادر زندگی می کرد. اسم اين دختر خوشگله  سيندرلا بود که بلا نسبت دخترای امروزی، روم به ديوار روم به ديوار ، گلاب به روتون خيلی خوشگل بود. سيندرلا با نامادريش که اسمش صغری خانم بود و 2 تا خواهر ناتنياش  که اسمشون زری و پری بود زندگی می کرد . بيچاره سيندرلا از صبح که از خواب پا ميشد  بايد کار می کرد تا آخر شب . آخه صغری خانم خيلی ظالم بود . همش می گفت :سيندرلا پارکت ها رو طي کشيدی؟  سيندرلا لباسا رو شستی؟   اتو کردی؟  آشغالا رو گذاشتی بیرون؟  ظرفا روشستی؟  گرد گيری کردی؟  خرید کردی؟  سیندرلااااا غذای من چی شد؟؟   سيندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذليل مرده ی گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسايده ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی  (همون صغری خانم خودمون) خلاصه الهی بميرم برای اين دختر خوشگله که بدبختيهاش يکی دو تا نبود. القصه ، يه روز پسر پادشاه که خوشی زير دلش زده بود، تصميم گرفت که ازدواج کنه. بعد از کلاس گیتارش رفت پيش مامانش  و گفت مامان جونم مامانش: بعله پسردلبندم شاهزاده: من زن میخوام مامانش: توغلط میکنی پسره ی گوش دراز،  نونت کمه، آبت کمه؟ ديگه زن گرفتنت چيه؟ شاهزاده: مامان تو رو خدا، دارم پير پسر میشم دارم مثل غنچه ی گل پرپر میشم مامانش درحالی که اشکش سرازير شده بود  گفت :  باشه قند عسلم ، شير و شکرم ، پسر گلم ، میخوای با کی مزدوج شی؟ شاهزاده : هنوز نميدونم ولی مي دونم که از بی زنی دارم می ميرم مامانش : من از فردا سراغ می گيرم تا يه دختر نجيب و آفتاب مهتاب نديده و خوشگل مثل خودم برات پيدا کنم. خلاصه شاهزاده ديگه خواب و خوراک نداشت  همش منتظر بود تا مامانش يه دختر با کمالات و تحصيل کرده و امروزی براش گير بياره. يه روز مامانش گفت: کوچولوی عزيز مامان ، من تمام دخترای شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردنی برات بگيرمش شاهزاده گفت: چرا با پس گردنی؟ مامانش گفت: پسره ی گاو  چرا نمی فهمی؟برای اينکه مهريه بهش ندی، پس آخه تو کی میخوای آدم بشی؟ روز مهمونی فرا رسيد سيندرلا و زری و پری هم دعوت شده بودند. زری و پری هزار هزار الله اکبر، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه ميمون  اما سيندرلا، وای چی بگم براتون شده بود يه تيکه ماه  اصلا" ماه کيلويی چنده، شده بود ونوس شايدم (مگه من فضولم، اصلا" به من چه شبيه چی شده بود) صغری خانم حسود چشم دراومده سيندرلا رو با خودش نبرد، سيندرلا افسرده وناراحت نشست بیرون  وشروع کرد به قلیون کشیدن  و مشروب خوردن  يهو ديد يه فرشته ی کله گنده ی لاغر مردنی و چشمای وزقی جلوی روش ظاهر شد  سيندرلا گفت: سلام  فرشته: گيريم عليک حالا آبغوره می گيری واسه من؟ سيندرلا: نه واسه خودم میگیرم فرشته : بيجا میکنی، پاشو ببينم، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم، زود باش آرزو کن سيندرلا: آرزو ميکنم که به مهمونيه شاهزاده برم فرشته: خوب برو، به درک، کی جلوی راهتو گرفته سيندرلا: چشم ميرم ،خداحافظ. فرشته: به سلامت... سيندرلا پا شد، می خواست راه بيفته. زنگ زد به آژانس   ولی آژانس ماشین نداشت! زنگ زد به تاکسی تلفنی  ولی اونجا هم ماشين نبود. زنگ زد پيک موتوری  گفت: آقا موتور دارید؟  يارو گفت: نه نداريم سيندرلا نا اميد گوشی رو گذاشت و به فرشته گفت؟ هی ميگی برو برو آخه من چه جوری برم؟ فرشته گفت: ای به خشکی شانس، يه امشب میخواستم استراحت کنم که نشد، پاشوبيا ببينم چه مرگته !!!! بلاخره يه خاکی تو سرمون می ريزيم  با هم رفتند تو انباری، اونجا يدونه خیار گندیده بود، فرشته اونو تبدیل به یه ماشین خیاری کرد!  وگفت بيا سوار اين شو برو سيندرلا گفت: اين بی کلاسه ، من آبروم میره اگه سوار اين بشم فرشته گفت: خوب پس بيا سوار من شو.!!! سيندرلا گفت: يه الماس   اونجاست فرشته جون، به دردت میخوره؟ فرشته: بعله ميخوره سيندرلا: پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگريش و رو هوا چرخوند و کوبيد فرق سر الماس و گفت :  يالا يالا تبديل شو به بی ام و . بيچاره الماس که ضربه مغزی شده بود از ترسش تبديل شد به يه بی ام و مشکی!!!!!  فرشته به سيندرلا گفت: رانندگی بلدی؟ گواهينامه داری؟ سيندرلا: نه ندارم فرشته : بميری تو، چرا نداری؟! سيندرلا: شهرک آزمايش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم فرشته: ایخاک براون سرت حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله یه زنبور بدبخت که رو که داشت بال بال میزد با افسوس به بی ام و نگاه میکرد   زنبوره تبديل شد به يه پسر بدقيافه  سيندرلا گفت: من با اين ته ديگ سوخته جايی نميرم فرشته: چرا نمیری؟ سيندرلا: آبروم ميره!! فرشته: همينه که هست، نمیتونم که رت باتلر رو برات بيارم سيندرلا: پس حداقل به اين گاگول بگو يه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت قصر پادشاه  وقتی رسيدند اونجا ديدند وای چه خبره!!!  شکيرا اومده بود اونجا داشت آواز میخوند  جنيفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تيليت ميکرد  زری هم داشت باله می رقصید و پری هم جوگير شده بود و داشت تکنو میزد  صغری خانم هم داشت با اصغر آقا بقال راه میرقصید (آخه بی چاره صغری خانم از بی شوهری کپک زده بود) خلاصه تو اين هاگير واگير شاهزاده چشمش به سيندرلا افتاد  و يه دل نه صد دل عاشقش شد  سیندرلا هم که ديد تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز وادا اطوارگفت: شاهزاده منو ميگیری؟؟! شاهزاده: اول بگو شماره پات چنده ؟ سيندرلا:37 شاهزاده در حالی که چشماش از خوشحالی برق میزد گفت: آره می گيرمت من هميشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم 37 باشه خلاصه شاهزاده سيندرلا رو در آغوش کشيد و به مهمونا گفت: ای ملت هميشه آن لاين من و سيندرلا می خواهيم باهم ازدواج کنيم همه گفتند مبارکه و بعد هم يک صدا خوندند: گل به سر عروس يالا داماد و ببوس يالا... سيندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسيد و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد!!) سپس با هم ازدواج کردند  و سالهای سال به کوريه چشم زری و پری و صغری خانم ، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنيا آوردند.

امیدوارم که از این مطلب خوشتون اومده باشه

نظر یادتون نره......


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : جمعه 25 مرداد 1392برچسب:, :: 20:55 :: توسط : محمد محراب

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید _______________$$$$$$___$$$$$$$$$$$$ ___________$$$$$$$$$$$$___$$$$$$$$$$ _________$$$$$$$$$$$$$____$$_$$$$$$$ ________$$$_$$$$$$$_$$___$$$$$$$$$$$ _______$$$$_$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$ ________$$$$_$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$ _________$$$___$$$$$$$$___$$$$$$$ ______$$$$$$_____$$$$_________$$$ ________$$_______$$$_________$$$$$ ______________$$$$$$$_______$$$$$$$ _____________$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$ _____________$$$$$$$$$____$$$_$$$$$$ ____________$$$$$_$$$$____$$$$_$$$$$$ ____________$$$$$$$$$$____$$$$$_$$$$$ __________$$$$_$$$$$$$____$$$$$$_$$$$ _________$$$$_$$$$$$$$____$$$$$$$_$$$$ _________$$$_$$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$$ ________$$$_$$$$$$$$______$$$$$$$$$_$$$ _______$$$$$$$$$$$$________$$$$$$$$$$_$$
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان معراج عشـــــــــــ





♥عشق خدایی♥
Online User

ابزار رایگان وبلاگ

ابزار هدایت به بالای صفحه